pen 455

خسته ام...

آدما وقتي عزيزترين نزديكانشون رو روي تخت بيمارستان مي بينن تازه ميفهمن دنيا چقدر بي خودي الكيه!

ادامه نوشته

pen 454

اسم خودت رو گذاشتی اشرف مخلوقات؟!

با اينكه از اين جنگولك بازيا بدم مياد ولي ظاهراً لازمه كه پست رمزدار بذارم براي اينكه ظاهرا غريبه ها خيلي اينجا رفت و آمد ميكنند!

براي راحتيه اعصاب خودم و دوستان از اين به بعد تمام پست ها با رمز آپلود ميشه!

اين جوري دست اجنبي كوتاه ميشه :)

و در ضمن آدرس اين وبلاگ رو بالاخره بعد از ۹ سال عوض مي كنم!(به زوديه زود)

ادامه نوشته

pen 453

زندگي مثل كوره ي آتشي مي مونه كه اين تن رو بايد توش گداخته كني و هي با پتك بكوبي روش تا اوني كه بايد بشه، بشه!!

البته هستند ناخالصي هايي كه نميذارن اين كار به خوبي پيش بره و مثل اين دست اندازهاي وسط خيابون (دست پخت شهرداري محترم و ملقب به ساندويچ!) هي مانع راهت ميشن

البته همچين بدك هم نيست

بالاخره بايد با ناخالصي جنگيد و حذفش كرد.

بعضي آدما تو زندگي روزانه ت همين جوري ان! يني بايد حذف بشن!

پس تعلل نكنيد

بالاخره يه جايي متوجه ميشيد كه تا الان در موردشون اشتباه كرده بوديد و تو امتحان روفوزه شدن!

 متوجه ميشيد كه بدجوري يه وري رفتن تو كوزه، اونم با كله! و فك ميكنن كه زرنگن! البته فقط فكر مي كنن!!

اينا فنچول هايي هستند كه غوره نشده ميخوان مويز بشن!

اينا همونايي هستند كه بابتشون به خودت گفتي: بشكنه اين دست كه نمك نداره!

همونايي هستند كه ديگران چندين بار در موردشون بهت هشدار داده بودن كه بزرگشون نكن!

ولي اصلا نگران نباشيد. ماهي رو هر وقت از آب بگيري جفتك پرت ميكنه، پس:

اگر همچين انسان هايي رو داريد تو زندگي (با تمام تلاشي كه كرديد و خواستيد به راه اصلي برشون گردونيد تا بمونن و ادامه بدن و نشد كه نشد كه نشد و فك كردن كه چه خبره!) يك بار براي هميشه حذذذذفشون كنيد تا بيشتر از اين به اعصابتون حتي رفتارتون با ديگران و در نهايت تو زندگيتون گند نزنن و كنار آدمايي بمونيد كه حتي شده تو ظاهر به شعورتون احترام ميذارن.

 با تشكر

pen 452

ليلي گفت: موهايم مشکي ست، مثل شب، حلقه حلقه و مواج، دلت توي حلقه هاي موي من است.

نمي خواهي دلت را آزاد کني؟ نمي خواهي موج گيسوي ليلي را ببيني؟

مجنون دست کشيد به شاخه هاي آشفته بيد و گفت:

نه نمي خواهم، گيسوي مواج ليلي را نمي خواهم. دلم را هم!

ليلي گفت: چشمهايم جام شيشه اي عسل است، شيرين!

نمي خواهي عکست را توي جام عسل ببيني؟ شيريني ليلي را؟!

مجنون چشمهايش را بست و گفت: هزار سال است عکسم ته جام شوکران است!

تلخ. تلخي مجنون را تاب مي آوري؟!

ليلي گفت: لبخندم خرماي رسيده نخلستان است.

خرما طعم تنهايي ات را عوض مي کند. نمي خواهي خرما بچيني؟

مجنون خاري در دهانش گذاشت و گفت: من خار را دوستتر دارم!

ليلي گفت: دستهايم پل است. پلي که مرا به تو مي رساند. بيا و از اين پل بگذر.

مجنون گفت: اما من از اين پل گذشته ام. آنکه مي پرد ديگر به پل نيازي ندارد!

ليلي گفت: قلبم اسب سرکش عربي ست. بي سوار و بي افسار. عنانش را خدا بريده،

اين اسب را با خودت مي بري؟

مجنون هيچ نگفت.

ليلي که نگاه کرد، مجنون ديگر نبود؛ تنها شيهه اسبي بود و رد پايي بر شن!

ليلي دست بر سينه اش گذاشت، صداي تاختن مي آمد!

pen 451

و... این نیز بگذرد

pen 450

خدایا شکرت...

pen 449

سلام

والا... چي بگم؟! يه شنونده خيلي خيلي عزيزي اومدن اين كامنت رو براي بنده گذاشتن

بخونيدش تا بعد من كوتاه يه جواب بدم:

با سلام و عرض ادب آقای ... من از شما گلایه دارم که روز بیست و سه مهر فقط به خانم ...و خانم ...زنگ زدید! چون شما شنونده های دیگه ای هم دارید که اصلا امکان تماس با برنامه هاتون رو ندارن اما پرو پا قرص برنامه هاتون رو دنبال می کنن شاید طرف قدرت تکلم نداره که تماس بگیره اما هزارتا پیامک داده و حتی یکیشم خونده نشده.با تشکر از شما.

 

اول اينكه خيلي ممنون كه قدم رنجه كرديد و افتخار داديد به بنده اومديد اينجا و دوم اينكه ممنون بابت تعريف تون

يه چيز كه هميشه ناراحتم ميكرده اين بوده كه نمي تونم با تمام مخاطبان برنامه هايي كه به شخصه سردبير تهيه ش هستم گفتگو و درددل كنم و هميشه اين امكان وجود داره كه خيلي از پيامك ها خونده نشه و من چيزي ندارم جز اينكه بگم شرمنده ام به خدا.

باور كنيد روز مورد اشاره شما دقيقا روز جهاني عصاي سفيد بود و من وظيفه خودم ديدم كه از طرف برنامه و گروه و شبكه تماس بگيرم و تبريك بگم به دو نفر از مخاطب هاي پر و پاقرصي كه به صورت رندوم اسمشون انتخاب شد!

من كه نمي تونستم كل برنامه رو تخصيص بدم به گفتگو با شما عزيزان!

وگرنه بنده از خدامه كه با همه رو در رو صحبت كنم

فقط بر خودم وظيفه دونستم كه اداي دين كنم و تماس بگيريم به نمايندگي از دوستاني كه روشن دل هستند با اين دو تا دوست صحبت كنيم.

بازم اگر باعث مكدر شدن خاطرتون شديم ازتون به شخصه عذرخواهي مي كنم و اميدوارم شرايطي فراهم بشه تا تو مراسمي از همه شما دوستان تقدير بشه.

سپاس

pen 448

عيدتون مبارك

ايشالله هرجا هستيد خوب باشيد و...

حال دلتون خوب باشه...

pen 447

بعضی وقتا شخصاً بعد از خوندن یه سری کامنت ها تعجب میکنم! که من درست ننوشتم و منظورمو نرسوندم آیا؟!

 ...یا طرف که میخونه تو باغ نیست؟!

 ... یا اینکه چندتا از دوستانمون اساساً نمیخوان که تو باغ باشن؟!

 یا ما رو خلاصه به قول یارو گفتنی گیر آوردن!!

 اصلا اسم طرف تو عمرم هم به گوشم نخورده بعد میاد بی ربط به چند سطر خط خطی ي ما گیر میده که؛

 می خواستم بهت بگم همیشه قرعه به نام تو نیست که این همه غرور داری... فلانی جدی بگیر حرفامو دنیا اینطور نمیمونه هاااااااااااااااااااااااااااااا

 دلارام

 

.

 من:  :\

 خب ینی چیییییی؟!!

 عزیزی که تا حالا اسمت هم به گوش من نخورده! کجای این نوشته یا نوشته های دیگه من بوی غرور میده؟!!! هوم؟!!

 من که گفتم کامنت هایی که آدرس نداشته باشن رو نمیخونم پس چه لزومی داره که این دغدغه سرکار باشه و وقت بذاری قدم رنجه کنی بیای تو این وبلاگ؟!

 خواهر من! اینجا محدوده شخصی ایه که برای هرکسی قابل احترامه و دلیل نمیشه هرکسی هرچند وقت یه بار با اسامی مختلف بیاد خلط مبحث کنه! پس لطفاً شما هم اگر برداشت هات عجیب و غریبه از این چندخط ، پیش خودتون محفوظ نگهشون دارید

 اجازه بدين دوستاني كه لطف مي كنن به منه حقير و ميان اينجا و بدون غرض حرف ميزنن، نظرهاشون رو بدن

 بهتره هنر خوب ديدن رو هم تو زندگيمون و هم برداشت هاي شخصيمون تقويت كنيم!

 در ضمن خدای الرحمن خودش میدونه تو دنیا چه خبره و کی به کیه!!

 پس لزومی نداره من و شما براش قاعده تعريف و طراحی کنیم!

 با تشکر و سپاس!

 یه بنده گناهکار خدا!

pen 446

خوبم...!

باور کنید...!

اشک ریخته ام...

غصه ها را خورده ام...

نبودن ها را شمرده ام...

این روزها که می گذرد...

خالی ام...

خالی ام از خشم... دلتنگی...نفرت!

... و حتی عشق...!

خالی ام از احساس...حتی!